|
درباره وبلاگ  به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان
|
sj call
سلام دوستان و خصوصا ای ال اف ها...امیدورام اوقات خوبی رو باهم سپری کنیم...
دو شنبه 23 بهمن 1391برچسب:, :: 20:31 :: نويسنده : eunhyuk
دونگهه بالاخره به یه فروشگاه رسیدیم که ظاهرا قیمته لباساش از بقیه مناسب تر بود! بعد از خرید بابا منو برد بیمارستان... دلم واسه هیونگ می سوخت.... با اینکه خیلی اذیتم میکرد اما از اینکه الان اینقدر ناراحت بود منم ناراحت شدم... بابا:دونگهه تو همینجا صبر کن تا من بیام... رفت تو اتاق ....مامان اومد بیرون مامان:من میرم صندوق واسه تسویه که بریم... ----:سلام دوشیزه... اومو....این همون پسرست که یکم پیش دیدیمش...! -:سلام ---:شما یه پسر با موهایه زرد و پالتو و شلواره مشکی ندیدی؟ -:نه...متاسفم شایدم دیدم حواسم نبود.... ----:اسمش یسونگه...اگه دیدیش بگو سونگمین تو حیاطه بیمارستان منتظرته... -:چشم سونگمین: مرسی...نمیدونید چقدر نگرانشم ... -:مگه بچه ست؟ سونگمین:نه...ولی اخیرا بچه گونه رفتار میکنه... -:نگران نباش سونگمین پیداش میشه... سونگمین:تو اولین دختری هستی که به من نگفتی اوپا!!!!!!! اومو!!!!اصلا حواس نبود.... -:آخه خودم اوپا دارم... سونگمین:آیگووو... نشست رو صندلی.... سونگمین:خسته شدم بس که اینور و اونور رفتم! یسونگ مریض شده...دکترا میگن باید بستری شه بیمارستان...ولی راضی نمیشه.. -:چرا؟ سونگمین:میگه نمیخواد منو تنها بذاره....دلم واسش تنگ شد... -:خیلی وقته همدیگه رو ندیدین؟ سونگمین:تا 2 ساعت پیش با هم بودیم... -:پس چرا دلت واسش تنگ شد... سونگمین:بگم از من بدت نمیاد؟ -:چرا باید بدم بیاد؟ سونگمین:منو یسونگ همدیگه رو دوست داریم -:این که اشکالی(!!!!مگه یسونگ پسر نبود؟)چی؟؟؟؟ سونگمین سرشو انداخت پایین سونگمین:خواهشا تو دیگه نگو ما پسرایه بدی هستیم! چرا همه دور و برم گ//ی شدن؟ -:نه نه نمیگم...امیدوارم خوش بخت بشید... سونگمین:تو خیلی عجیبی! به هر حال ممنون.... -:عجیب؟؟چرا؟؟؟ -----:مینی...تو اینجایی؟ سونگمین از صندلیش بلند شد سونگمین:کجا بودی؟؟؟میدونی چقدر نگرانت بودم؟؟ پس یسونگ اینه...چه به هم میان...یعنی هیورا و هیونگ هم به هم میومدن؟! -:شما دوتا به هم میاین... یسونگ:میدونیم... سونگمین: یسونگ...زشته ...ممنون دوشیزه.... -:به من نگید دوشیزه...من پسرم...دونگهه...اما فعلا مجبور شدم این لباسا رو بپوشم سونگمین:اومو.. یسونگ:این حرفتو نشنیده میگیرم... سونگمین:کدومو؟ یسونگ:با تو نبودم مینی با همین دختره یا پسره بودم... -:پسرم یسونگ:ببین چی میگم پسر دختره...نبینم فردا عاشقه من یا مینی بشی... سونگمین:یوبو...دونگهه اوپا داره.. من اوپا دارم؟؟؟َ! یسونگ:جدی؟؟ ----:یمین!شما دوتا اینجا چیکار میکنید؟؟؟ اومو!صدا هیوکجه ست...!!! یسونگ و سونگمین بلند شدن سونگمین:اوه اوه...اینجا چی کار میکنی؟بازم معدت؟؟؟ هیوکجه:نه معده چیه؟؟؟واسه هیورا خواستگار پیدا کردم یسونگ:مگه هیورا زنده ست؟ هیوکجه:نه...ولی هیونگم مردش هم خاطر خواه داره! سونگمین:حالا کی عروسی دعوتیم؟ هیوکجه:هروقت دادماد رگاشو زد... سونگمین شروع کرد به خندیدن مگه مرده ها هم عروسی میکنن؟! یسونگ:ما چطور بریم عروسیشون؟ هیوکجه:من که نمیرم...هیونگ هم دوست نداره برم... سونگمین بازم خندید -:مگه مرده ها هم عروسی میکنن؟؟؟ هیوکجه و سونگمین و یسونگ برگشتن بهم نگاه کردن هیوکجه:دو خیابون پایین تر تیمارستان هست ...برسونمت؟ -:واسه چی؟؟؟مگه من چی گفتم؟چرا همیشه مسخرم میکنی؟ اشکام ریختن...تحملم تموم شد... هیونگ وبابا اومدن بابا:دونگهه چیشده؟ هیوکجه:نمیخواستم ناراحتت کنم عزیزم...داشتم شوخی میکردم...اومد نزدیکتر و پیشونیمو بوسید... !!!! نشست جفتم....صورتمو برگردوند سمته خودش....لباشو گذاشت رو لبام!!!!!!!!! ..... ادامه دارد نظرات شما عزیزان: sss501
 ساعت12:25---5 مرداد 1392
مجددا قلفون نیمرخ داداشیم برم..{بخل}
.gif){kind=small} .gif){kind=small}
kolan hyuk vase aziyat kardan afaride shode onam aziyat kardane hae!!!!!!!
.gif){kind=small} mersi mal mal
kolan hyuk vase aziyat kardan afaride shode onam aziyat kardane hae!!!!!!!
mersi mal malsss501
ساعت16:54---29 بهمن 1391
mer30
nili
ساعت14:51---24 بهمن 1391
گشنگ بووووووود . ولی لطفاً خیلی كمش نكن !
.gif){kind=small} };-.gif){kind=small} lee melika
ساعت20:57---23 بهمن 1391
.gif){kind=small} مرسی سرسره واسه آپ .gif){kind=small}
|
|||
 |
تبادل
لینک هوشمند
<-PollName->
آمار
وب سایت: